نویسنده: استاد مصطفی ملکیان

ديدگاه هاي مختلفي در پاسخ به اين سوال وجود دارد.

1- خدمت اول. ارسطو معتقد بود که نظاره‌گري آثار هنري، فشارهاي رواني آدميان را مي‌کاهد. انسان وقتي مجذوب زيبايي مي‌شود، فشارهاي رواني بر دوش او کاهش مي‌يابد. ارسطو از اصطلاح تطهير روح استفاده مي‌کرد. به زبان يوناني، آثار هنري انسان را کاتارسيس(پالوده) مي‌کنند. کاتارسيس يعني پالايش روحي. به نظر ارسطو، در حين نظاره‌گري يک اثر هنري، روح انسان پالوده مي‌شود و ممکن است که اين پالودگي روح، براي مدتي و يا مدت ها در انسان باقي بماند. ارسطو معتقد بود که تشويش(اضطراب يا دل‌نگراني) و اندوه بر اثر نظاره‌گري آثار هنري از انسان زدوده مي شوند.

2- خدمت دوم. بعد از ارسطو، نظرات ديگري نيز مطرح شد. عده اي بر اين عقيده بودند که نظاره‌گري آثار هنري، تعارضات دروني را کاهش مي‌دهد. در درون انسان، هميشه بين جنبه ي عقلاني و جنبه ي احساسي و عاطفي، نوعي تعارض وجود دارد. بسياري از روان‌شناسان هنر معتقد هستند که تا وقتي انسان تحت تاثير نظاره‌گري يک اثر هنري است، اين تعارض دروني بين عقل او و احساس و عاطفه ي او به حداقل ممکن مي‌رسد. چون رفع اين تعارض دروني، مثبت قلمداد مي‌شود، لذا ارزش داوري اخلاقي در اين مورد، مثبت است.

3- خدمت سوم. نظاره‌گري آثار هنري، قدرت مشاهده گري و دقت و تيزبيني را در افراد افزايش مي دهد. کساني که با آثار هنري سر ‌و کار دارند، افراد تيزبين‌تري هستند و وقتي وارد ديگر عرصه هاي زندگي هم مي شوند، قدرت تشخيص بيشتري دارند. نظاره‌گري آثار هنري، انسان را در جهت تشخيص و تميز تفاوت ها و تقويت قوه‌ي تشخيص پرورش مي‌دهد. في المثل اگر يک هنرمند وارد عرصه‌ي سياست شود، از قوه‌ي تشخيص خوبي برخوردار خواهد بود. بعضي از روان شناسان هنر معتقد اند که آزمايشات فراواني، اين مورد را تاييد مي کند.

4- خدمت چهارم. آثار هنري، قوه‌ي تخيل فرد را افزايش مي دهند. يعني وقتي انسان با آثار هنري مواجه مي‌شود، از وضع بالفعل خود بيرون مي آيد و در پوست کساني مي رود که وضع بالفعل او را ندارند. اگر فردي هيچ وقت کارگري نکرده باشد، با خواندن يک رمان مي تواند در پوست يک کارگر فرو رود. اگر فردي زير شکنجه قرار نگرفته باشد، با ديدن يک فيلم متوجه خواهدشد که شکنجه چه بلايي بر سر انسان مي‌آورد. تخيل افزايي، از خدمت‌هايي است که اثار هنري به انسان مي‌کنند.

5- خدمت پنجم که نتيجه‌ي خدمت چهارم است، اين است که همدلي و هم‌دردي انسان با ديگران را افزايش مي‌دهد. همدلي و هم‌دردي، فقط ربط مستقيم با تخيل دارد. انسان با تقويت قوه‌ي تخيل خود، همدلي و همدردي خود را با ديگر انسان ها افزايش مي دهد.
در مقاله‌اي نشان داده ام که هر چقدر قوه‌ي تخيل قوي‌تر شود، انسان اخلاقي‌تر مي‌شود و اين برخلاف توهم است که هر چقدر بيشتر مي‌شود، انسان ضد اخلاقي‌تر مي‌شود.
بخش عمده‌اي از اينکه انسان ها اخلاقي زندگي نمي‌کنند بدين خاطر است که آن ها نمي‌تواند ضرباتي را که از ناحيه‌ي زيست ضد‌اخلاقي بر ديگران تحميل مي‌کنند را تصور کنند. وقتي قرار ملاقاتي تنظيم مي‌کنيم، با قوه‌ي تخيل خود، بايد بتوانيم تبعات خلف وعده مان را که ممکن است بر ديگران عارض شود را اعم از سرما و گرما و آزار و اذيت و … را بچشيم تا از خلف وعده چشم پوشي کنيم.

6- خدمت ششمِ نظاره‌گري آثار هنري اين است که موجب مي شود انسان سلامت رواني پيدا کند. در آخرين تحقيقي که در مرکز بين المللي تحقيقات روانشناسي در آمريکا انجام شده است، يازده مولفه براي سلامت رواني فهرست کرده‌اند. سر و کار داشتن با آثار هنري، در تقويت بيش از هفت مورد از اين يازده مورد، تاثير به سزايي دارد.
7-
خدمت هفتم اين است که آثار هنري، آرمان‌گرايي را در انسان تقويت مي‌کنند. آثار هنري انسان را ترغيب مي‌کنند تا خود را تبديل به يک اثر هنري کند. انسان مي‌تواند زندگي خود را تبديل به يک اثر هنري کند. معمولا وقتي انسان با آثار هنري سر و کار پيدا مي کند، احساس يک نوع استعلا مي‌کند.
اگر آزمايشات روانشناسانه، تاييد کنند که هر حتي يکي از موارد فوق، بر اثر نظاره‌گري آثار هنري در انسان ايجاد مي‌شوند، فعاليت هنري، اخلاقي نيز خواهد بود، چرا که از درد و رنج ديگران مي‌کاهد.