ميان هر فرد و محيط اطراف او روابط مختلفي وجود دارد. يعني انسان در رابطه با محيط اطراف خود بايد به اهميت و معناي اشياي مختلف پي ببرد. اين فضا ميتواند بر دريافتهاي بصري انسان تأثير شگرفي داشته باشد.
فضا در معماري همان چيزي است که انسان را از عوامل طبيعي محافظت ميکند و کليه فعاليتهاي فردي و اجتماعي فرد را در بر ميگيرد. انسان در فضا نيازهاي مادي و معنوي خود را تأمين ميکند. جوهر اصلي معماري فضا است و در فضاي معماري انسان حرکت و زندگي ميکند.
فضا در مفهوم موجود خويش بهتنهايي هيچ ويژگي خاصي را مطرح نميکند، ولي به محض آنکه گروهي انساني فعاليتي را در مکاني مطرح کند، معناي نمادين فضا پديدار ميشود. از اين پس، فضا بستري براي بيان فعاليت و رفتارهاي انساني ميشود؛ محلي براي تخيل و واقعيت.
در فرآيند طراحي داخلي، هدف تعريف و ساماندهي هر يک از فضاهاي ايجادشده به طور مجزا است و اولويت با تأمين آسايش انسان است. در راستاي اين هدف تشخيص و مکانيابي نيازهاي فضايي افراد نمود بيشتري پيدا ميکند.
آذينگرِ (decorator) داخلي با تکيه بر اصول سازماندهي بصري فضا ميتواند به بهترين نحو از ساير امکانات استفاده کند. اين اصول شامل تعادل، تناسب، تأکيد، تنوع، ريتم، وحدت و انسجام است. شايد ايجاد تعادل در طراحي داخلي به دليل وجود جزئيات يکي از سختترين مراحل باشد. اما چطور تعادل ايجاد کنيم؟ تعادل بصري به شرطي ايجاد ميشود که همة مؤلفههاي طراحي همزمان رؤيتپذير و درکشدني باشد. در اين خصوص بايد به رنگ، ابعاد نقشها، بافت و تضادهاي رنگي دقت کنيم.
در طراحي داخلي اغلب نميتوانيم از تناسبات غافل بمانيم. به طور خلاصه، ايجاد تناسب بين يک جزء با کل فضا اهميت بسيار دارد.
اصل تأکيد بايد با ظرافتهاي بسيار استفاده شود. زيرا ممکن است در صورت اشتباه طراحي را به سمت کاري سخيف سوق دهد. با اين همه، ايجاد نقطهاي کانوني که همة توجه بيننده را در مواجهه اول جلب ميکند اهميت يک شيء يا بخشي از طرح را بهخوبي منتقل ميکند.
ذهن انسان دائماً در حال پردازش اطلاعات است و انسانها از يکنواختي گريزاناند. در نتيجه با ايجاد تفاوت در مواد و بافت مصرفي ميتوانيم تنوع را هم رعايت کنيم.
با تکرار، تناوب و تصاعد ميتوان ريتمهاي لازم را به وجود آورد و فضا را از عارضة يکنواختي خارج کرد. در نهايت، با تکيه بر اصول و البته رعايت اصل اعتدال در هر يک از آنها کليت فضاي طراحيشده بايد به عنوان واحدي منسجم براي انسان ادراکپذير باشد. وحدت در فُرم، رنگ، مواد و ساير مؤلفهها باعث ايجاد فضايي ملموستر ميشود. اين فضا در نتيجة سازماندهي بصري به وجود ميآيد.
بعضاً افراد واهمه دارند که از فرشهاي پر نقش و نگار ايراني در منازل استفاده کنند. فرش ايراني به واسطة نقشمايههاي فوقالعاده قوي و تعدد رنگي فراوان، ضمن ايجاد وزنة بصري سنگين در فضا، خودنمايي ميکند. و صد افسوس که کودکان امروزي از بازي با گل و مرغ قالي خاطرهاي نميسازند. در مبحث بعدي بيشتر به مقولة چگونگي انتخاب بهتر فرش و تطبيق آن با فضاي موجود ميپردازيم. اميد که با تکيه بر اصول سادهاي که ذکر شد و براي همگان قابل درک و استفاده است بتوان از اين هنر اصيل ايراني به صورت کاربردي استفاده کرد و از زيبايي بصري ايجادشده حظ لازم را برد.